عليرضا معيري ، معاون سياسي دولت دوره دفاع مقدس در گفت و گو با «ايران»: صدام با مذاكره از تصميم جنگ م

مطالب مربوط

فتوای عجیب داعش برای ماه رمضان!
افزایش اسلام ستیزی در آمریکا به بهانه مبارزه با داعش
فیلم‌های اسلام‌ستیزانه غرب از سوی سرمایه‌گذاران صهیونیست حمایت می‌شود
دانشمند پرکار قرآنی و صاحب اندیشه کلامی مبتنی بر روایات
سیره اخلاقی علامه طباطبایی در رفتار با همسر
مانور فرهنگی بچه حزب اللهی ها در بالاشهر
شهادت امام صادق(ع) هیئت کجا برویم؟
حادثه منا
فرمایش رهبرمعظم انقلاب در پي فاجعه مصيبت بار منا
اسامی مفقودین حادثه منا اعلام شد
رهبر معظم انقلاب اسلامی با دفن جان باختگان فاجعه منا در گلزار شهدا موافقت کردند
حكام سعودي به جاي فرافكني مسئوليت بپذيرند و عذرخواهي كنند
تکذیب شایعه ریزش سقف مسعی در مسجدالحرام
حضور مسئولان حج در مراسم سوگواری حادثه دیدگان فاجعه منا در مکه
رهبر معظم انقلاب اسلامی :ایران سخت و خشن خواهد بود
سوگِ یک ملت پایِ پلکانِ هواپیما
در انفجارهای کاظمین هیچ زائر ایرانی آسیب ندیده است
مراسم بزرگداشت جان‌باختگان مظلوم فاجعه منا از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی
وزیر حج عربستان با ارسال پیامی فاجعه تلخ منا را تسلیت گفت
راز افزایش ترددهای مشکوک به ایران چیست؟

عليرضا معيري ، معاون سياسي دولت دوره دفاع مقدس در گفت و گو با «ايران»: صدام با مذاكره از تصميم جنگ م

جنگ دو سويه دارد،يک سويه آن سياست و سويه ديگرش نظامي گري است. مي گويند وقتي سياستمداران به بن بست مي رسند جنگ آغازمي شود. درفاصله 20 ماهه پيروزي انقلاب تا وقوع جنگ، اتفاقاتي افتاد که احتياج به بازنگري دارد،چرا که روند شکل گيري واقعه جنگ در اين دوره به وقوع پيوست. از اين جهت بررسي دقيقي لازم است تا مشخص شود آيا مي شد از جنگ جلو گيري کرد يا نه؟مشخصاً سوال اين است که آيا در حوزه سياسي امکان اقدامي با رويکرد اجتناب از جنگ بود يا نبود؟
    معيري: ابتدا از روزنامه وزين ايران که اين فرصت را براي روشن شدن اذهان عمومي درارتباط با يکي از سوالات مهم پيرامون جنگ تحميلي به وجود آورده است تشکر مي کنم. همچنين هفته دفاع مقدس وارزش هاي برخاسته از 8 سال دفاع مردانه که توسط مردان و زنان اين کشور خلق شد و رزمندگان اعم از ارتشي، سپاهي، بسيجي و جهادگران خالق آن بودند را گرامي مي دارم. امروز با گذشت 39 سال ازپيروزي انقلاب در جايگاهي قرارداريم که براحتي مي توانيم ارزيابي دقيقي ازاوضاع و احوال آن روزها داشته باشيم.البته شرايط امروز با وضعيت آن ايام فرق هاي بسياري دارد. آن روزها ما در کوران انقلاب بوديم، تجربه کافي هم براي اداره امور نداشتيم. از اين رو ممکن است انتقاداتي درارتباط با عملکرد آن ايام به نظرمان برسد و نقاط ضعفي را ملاحظه کنيم، اما واقعيت امر اين است که اگر بخواهيم منصفانه قضاوت کنيم، بايد شرايط آن زمان را در نظر بگيريم.بعد به نقدبپردازيم. من از ابتدا درکوران مسائل انقلاب بودم واين توفيق را داشتم که درگير مسائل و مسئوليت هايي باشم.در همين جهت در سال1358 ماموريتي يافتم تا به همراه جمعي به قصر شيرين برويم و گزارشي از تحرکات عراقي ها در مرز داشته باشيم. آن زمان هنوز هيچ خبري از جنگ نبود، ولي به دليل اخباري که از تحرکات نظامي عراق درمرز مي رسيد شهيد چمران را حساس کرده بود تا به اين موضوع رسيدگي کند و گزارشي براي شوراي انقلاب تهيه نمايد.آن زمان شهيد چمران معاون نخست وزير در امور انقلاب در دولت موقت بود.ايشان به سه گروه ماموريت داد تا از مناطق مرزي همچون قصر شيرين و خسروي در غرب، ايلام درجنوب غرب و جنوب گزارش هاي ميداني تهيه کنند تا جهت اقدامي عاجل تقديم شوراي انقلاب شود. گروه ما به قصر شيرين رفت و مشاهدات خود را مبني بر فعل و انفعالات غير عادي ارتش عراق در منطقه مرزي در قالب گزارشي مستند تهيه ودر بازگشت به تهران تقديم ايشان نمود.
    
     در پي چه نگراني هايي اين ماموريت به اين گروه ها از جمله گروه شما داده شد.؟
    معيري-گزارش هايي رسيده بود که ارتش عراق يک جابه جايي هايي دارد در مرز انجام مي دهد.ما رفتيم تا از واقع امر اطلاع حاصل کنيم وگزارشي تنظيم نماييم.
    
     اين دقيقاً چه زماني بود؟
    معيري-تابستان سال 1358 يعني چند ماه بعد از پيروزي انقلاب بود. آن زمان شوراي انقلاب در راس نظام قرار داشت و هنوز دولتي روي کار نيامده و مستقر نشده بود. آقاي مهندس بازرگان به عنوان رئيس دولت موقت مسئول اداره کشوربود، مرحوم دکتر چمران هم معاون رئيس دولت موقت درامور انقلاب بود. مواردي را ايشان تحت نظر داشتند و بررسي مي کردند. از همان زمان اين نگراني ها وجود داشت.چرا که انقلابي در ايران به وقوع پيوسته بود که شيرازه يک سلطنت 2500 ساله را از بين برده وتمام مناسبت ها ي آن از بين رفته بود. سران وامراي قبلي برکنار و نهادهاي انقلابي هنوز مستقر نشده بودند. درهر گوشه کشور يک اتفاقي درحال وقوع بود که نياز به دخالت نيروهاي انقلابي داشت.در چنين شرايطي و در ارديبهشت همان سال تازه سپاه تشکيل شده بود. از طرف ديگر ارتش دچار تحولات ساختاري شده و تشکيلات سياست خارجي هم سر و ساماني نداشت. در مدت کوتاهي زمام امور سياسي کشورچند بار دست به دست شده وچند وزير خارجه آمده و رفته بودند. به طور کلي هنوز دولت با ثباتي که بتواند مسائل و مشکلات را بررسي کرده و آنچه را که لازم بود حاکم کند مستقر نشده بود. در چنين شرايطي همسايه غربي ما دچار اشتباه درمحاسبه شد و فکر کرد حال که در ايران انقلاب شده و يک به هم ريختگي به وجود آمده است مي تواند مطامع خودش را به دست آورد. به همين جهت تحرکاتي را در مناطق مرزي شروع کرده بود، اگرچه حمله رسمي عراق به کشورمان 31 شهريور 59 بود ودر اين تاريخ به عنوان آغاز گر، جنگ را به ايران تحميل کرد ولي واقع امر اين است که قبل از اين مقدمات جنگ يعني بمبگذاري درشهرها ومناطق پرتردد توسط عوامل بعث عراق انجام گرفته و تجاوزات مرزي ثبت شده اي اتفاق افتاده بود. کل اين تحرکات نشانگر اين بود که عراق درپي اهداف خاصي درخاک کشورمان است و به دنبال يک ماجراجويي بزرگ مي باشد و خود را آماده مي کند تا به ايران يورش آورد. اينکه حال ما بحث کنيم که آيا مي توانستيم جلو اين تهاجم را بگيريم يا نه؟ به نظرم کار بسيار دشواري است، چون تصميم گيري در آن شرايط با آن ويژگي هايي که برايش برشمردم بسيار مشکل بود. از همين رو براي اينکه سطحي قضاوت نکرده يا کسي را بي جهت محکوم نکرده باشيم بايد شرايط آن روز را کاملاً در نظر بگيريم بعد به انتقاد و ارزيابي بنشينيم. اينکه چرا آن زمان اين کار صورت نگرفت يا آن کار صورت گرفت، بدون در نظر آوردن تصويري کامل از وضعيت کشور در آن روزگار، ما را به نتيجه مطلوبي نمي رساند.در اين شرايط، بعضي کشورهاي منطقه به رغم تحولات مثبتي که درکشور رخ داده بود، چون نگران اوضاع خودشان بودند، در صدد برآمدند تا انقلاب را درون مرزهاي کشور محدود کنند که جنگ بهترين گزينه براي اين منظور بود. به همين جهت بعد از اينکه يک سري تحرکات داخلي صورت گرفت، در نهايت با کمک نيروهاي خارجي صدام تشويق به تجاوز و حمله به ايران شد. صدام درابتدا فکر مي کرد با سرعت مي تواند فتح بزرگي را نصيب خود کرده و بخش ثروت خيز خوزستان را ازايران جدا کند، ولي نيروهاي مردمي خودجوش و خود اتکا، کنار نيروهاي رزمي سازماندهي شدند وخيلي زود نشان دادند که قصد مقاومت دارند و اجازه نخواهند داد که دشمن به خواسته هايش برسد.
     براي رسيدن به پاسخ سوالمان لازم است به جزئيات توجه کنيم. اين موردي که فرموديد مهم است. يعني ماموريتي که درسال 58 از طرف شهيد چمران به شما و سايرين محول شد. اين اتفاق در پي کدام نگراني به وجود آمد، مشاهدات شما در منطقه مرزي قصر شيرين چه بود و در نهايت چه نکاتي را منعکس کرديد و بازتاب هايش چه بود؟
    معيري- ما با يک گروهي رفته بوديم که بعضي از آنها تخصص نظامي داشتند و مي توانستند ارزيابي کنند که چه تعداد نيرو به مرز آمده اند و چه تحرکات نظامي و چه جابه جايي هاي نظامي صورت گرفته است. آن ها از طريق عواملي که در مرز داشتند گزارش گرفتند و اين ها همه مکتوب شد. حاصل کار را به دست مرحوم شهيد چمران داديم و ايشان هم به شوراي انقلاب رساند. اين گزارش به صورت عيني و ميداني تهيه شده بود واخبار و اطلاعات آن دقيق بود. من نمي دانم آن گزارش ها چه مراحلي را طي کرد. قطعاً مسئولان کشور با خواندن اين گزارش ها تا حدود زيادي در جريان مسائل مرزي قرار گرفتند. جناب آقاي دعايي هم که آن زمان سفير ايران در عراق بودند چند بار گزارش داده بودند و اهم نکات ملاقات هايي را که با مقامات عراقي داشتند به اطلاع مسئولان مي رساندند. ازمجموع اين اخبار و گزارش ها معلوم بود که عراقي ها دنبال کاري عليه کشورمان هستند وهمه چيزگواهي مي داد که يک اقدام جدي از سوي عراقي ها عليه ايران درحال وقوع است. اما با وجود اين ،اين ها به اين معنا نيست که مسئولان کاري نکردند و نمي توان مخاطب را مسئولان وقت قلمداد کرد، زيرا اگر شرايط آن ايام و روند حوادث را مورد نظر قرار دهيم مي بينيم که تقريباً اوضاع بيرون از اختيار اين و آن است. دولت بعد ازتصرف سفارت امريکا عوض شد، افراد جديدي روي کار آمدند. اماهمچنان مسائل و گرفتاري هاي داخلي زياد بود، يعني جوري نبود که با طيب خاطر به اين موضوع فکرشده و ابعاد آن مورد ارزيابي قرار گيرد، بعد هم سازماندهي و برنامه ريزي شود. با رئيس جمهورشدن بني صدر چون وي علايق و ديدگاه هاي ديگري داشت و با ديدگاه هاي غالب که جريان انقلاب و خط امام بود تفاوت داشت چالش جديدي بر فضاي سياسي کشور افزوده شد و توان و انرژي زيادي از نيروهاي انقلاب را صرف خود کرد. در نتيجه اين موضوع مهم در اولويت قرار نگرفت.
    
     آيا اين گزارش ها به منظور ثبت در دبيرخانه سازمان ملل و طرح شکايت از طرف عراقي براي محافل حقوقي هم ارسال نشد؟
    معيري- چرا! تمام اين گزارش ها به صورت اسناد بين المللي موجود است، حتي زمان بحث پيرامون بند 6 قطعنامه598 اين گزارش ها مطرح و در تصميم دبير کل مبني بر آغازگر بودن عراق در جنگ نيز موثر واقع شد. وقتي که بند 6 قطعنامه براي تعيين آغاز گر در کميته مربوطه مطرح بود با تلاش هاي بسيار وزارت خارجه بويژه دکتر کمال خرازي سفير و نماينده دائم وقت ايران در نيويورک اين اسناد به کار آمد و عراق متجاوز و آغاز گر جنگ شناخته شد. آن زمان من مشاور بين الملل مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني بودم و از نزديک شاهد بودم که راي صادره از سوي دبير کل سازمان ملل مبتني برهمين گزارش هايي بود که قبل از 31 شهريور 59 تهيه و تسليم سازمان ملل شده بود.
    
     فضاي کشورقبل از جنگ متاثر ازجو ترديد و بي اعتمادي نسبت به سازمان ملل بود و اين طور تبليغ مي شد که نهادهاي بين المللي چون طرفيت دارند، صلاحيت رسيدگي به شکايات ايران را ندارند. از اين رو شکايت بردن به سازمان ملل امري جدي تلقي نمي شد.اگر مطبوعات آن ايام را مرور کنيم پر از اين گزاره هاست. به نظر مي رسد اين فضا برخي ازمسئولان را هم تحت تاثير قرار داده و اين جو موجب بود تا ايران کمتر به سازمان ملل مراجعه داشته باشد. آيا از اين وضعيت مي توان به عنوان يکي از عوامل ناکارآمدي در بازدارندگي از جنگ نام برد؟
    معيري- هر انقلابي در ابتدا با چنين مشکلاتي روبه رو است و برخي انقلابي گري را با تندروي و به اصطلاح چپ روي اشتباه مي گيرند. انقلاب مردم ايران هم ازاين پديده مصون نبود. اما مهم اين است که اين رفتاربه کليت نظام و انقلاب برنمي گشت، بلکه متوجه سطحي ازمديريت نظام بود که بخشي از آن درهمان دوره کنار گذاشته شد. البته شايد بتوان يکي از دلايل عمده اين وضعيت را در آن دوره فقدان دستگاه ديپلماسي فعال برشمرد. زيرا به طور معمول ديپلماسي هر کشور و نظامي در وزارت خارجه آن کشور متجلي مي شود و قوام مي يابد. آن روزها وزارت خارجه ما ساختاري بود با دو الي سه هزار کارمند که بخشي ازآنان قبل از انقلاب به کارگرفته شده بودند و بخشي هم بعد از انقلاب، قبل از انقلابي ها انگيزه نداشتند بعد از انقلابي ها هم تجربه ومهارت کافي براي سياست ورزي نداشتند. طبيعي است چنين وزارت خارجه اي نمي توانست در خدمت يک نظام و دولت انقلابي باشد و اهداف آن را با پختگي لازم در عرصه سياست خارجي دنبال کند. لذا نخستين کاري که بايد در وزارت خارجه انجام مي گرفت تربيت کادر مجرب بود که با تاسيس دانشکده وزارت خارجه اين کار عملي شد و بتدريج وزارت خارجه خودش را پيدا کرد. اينجور نبود که از همان ابتدا وزارت خارجه مطلوب جمهوري اسلامي باشد. اين کار زمان برد و اين همان فرصتي است که ما از دست داديم.
    
    اما به غير ازمقطعي کوتاه اغلب در راس وزارت خارجه فردي با تجربه قرار داشته که مي توانسته بدنه را هم به دنبال خود بکشد. چرا که وزارت خارجه از جمله دستگاه هايي است که مديريت آن تاثيري مستقيم وموثر در رفتار مجموعه خود دارد ومي تواند مديران مياني را با خود همراه وهماهنگ کند. ضمن آنکه آقاي دعايي سفير کشورمان و همين طور دکتر شمس اردکاني سفير ايران در کويت، روايت هاي مستندي را مبني بر قريب الوقوع بودن حمله عراق در اختيارمسئولين قرارمي دهند. به نظر مي رسد مشکل از جاي ديگري باشد وآن اينکه ظاهراً باورحمله عراق به کشورمان جدي نيست. از شنيده ها و خوانده ها چنين به دست مي آيد که تحليل غالب در آن دوران اين است که عراق تنها ژست تهديدآميز به خود گرفته است والا توان وجسارت آن را ندارد تا موجوديت خود را با پتانسيل مردمي ترين انقلاب قرن درگير کند وهيبت وهيمنه انقلاب خود بازدارنده جنگ است.آيا اين را شما تاييد مي کنيد؟
    معيري- گفته مي شود که ديپلمات ها دنبال اين هستند که جنگي صورت نگيرد.همچنين گفته مي شود؛ ديپلمات ها تا زماني به درد مي خورند که مانع ايجاد جنگ بين دو کشورشوند. وظيفه يک ديپلمات آن است که با گفت و گو و مذاکره سايه جنگ را از کشورخود دور کند. ديپلماسي کشور در کليت خود پيش از وقوع جنگ فاقد چنين ظرفيتي است. در آن مقطع هنوز ديپلمات هاي آموزش ديده متناسب با شرايط پيچيده و نياز هاي انقلاب نداشتيم. تا در آن وضعيت بغرنج مانع جنگ شوند. گرچه پيشگيري جنگ در شرايط عادي هم کاري بس دشوار است چه رسد به آن وضعيت بحراني. با صراحت مي گويم اگر چنين اتفاقي هم به وقوع مي پيوست به معناي واقعي يک معجزه بود.
    
     آيا اين وضعيت ناشي از اشتباه تاريخي در تحليل مسائل بود يا خطاي استراتژي؟
    معيري- نظر شخصي من اين است که ما بايد مي رفتيم و در جهت پيشگيري از جنگ با صدام مذاکره مي کرديم و يا کشور ديگري را واسطه مي کرديم. اگرچه جلوگيري از وقوع جنگ آرزويي بزرگ و دست يافتن به آن کار آساني نبود. در آن شرايط بسيار بحراني هر روز با يک چالش داخلي يا خارجي عليه کشور و انقلاب مواجه بوديم و نگراني اصلي ما اين بود که آيا موجوديت انقلاب حفظ مي شود يا نه؟ همچنين در وضعيتي که هر زمان ممکن بود کودتايي صورت گيرد وتحرکاتي که در مرز ما با ترکيه به دليل تجمع نيروهاي فعال سلطنت طلب ايجاد شده و برايمان يک 28 مرداد ديگري تدارک مي ديدند، چطور مي شد يک تهديد را برتهديد ديگر اولويت داد. درآن شرايط انواع واقسام تهديدها ودلمشغولي ها، فرصت وامکاني باقي نمي گذاشت تا به احتمال جنگ عراق عليه ايران به طور جدي بينديشيم. ضمن آنکه محاسبه شرايط هم در مجموع احتمال حمله عراق را عاقلانه نمي دانست. ما آن روي صدام را بعدها ديديم، در حمله به کويت بعد از تمام شدن جنگ با ايران. صدام کسي نبود که براحتي رام و قانع شود. صدام با ويژگي هاي شخصي وتحليل هايي که داشت اقدام به حمله کرد والا در شرايط مشابه هر فرد ديگري بود از حمله به يک کشور انقلابي خودداري مي کرد. البته چراغ سبزغربي ها و تشويق هايي که اعراب کردند نيز بي تاثير نبود. صدام آدمي نبود که با مذاکره از تصميم جنگ منصرف شود، تنها يک زور پر قدرت و يک نيروي قوي نظامي ممکن بود او را منصرف کند. کما اينکه اگر در زمان شاه به ايران حمله نکرد، نه اينکه پرواي ارتش شاهنشاهي را داشته باشد خير! بلکه حمايت فرامنطقه اي از رژيم شاه مانع حمله صدام به ايران بود. چون مي دانست امريکا وغرب تمام قد پشت شاه ايستاده است. همين که اين حمايت برداشته شد، صدام احساس کرد فرصتي تاريخي به دست آورده که نبايد آن را از دست بدهد.
    
    حين جنگ شرايطي پيش آمد که مي شد جنگ را تمام کرد. ولي ديپلماسي در اين مقاطع هم چهره درخشاني از خود بروز نداد. چرا؟
    معيري-ديپلماسي تحت تاثير جنگ بود و در وضعيتي نبود که مستقلاً بتواند ابتکار عمل را در دست گيرد. البته در آن حد واندازه ها هم نبود که دوشادوش تصميم گيران صحنه جنگ به فعاليت بپردازد. آن ايام اول کار آقاي ولايتي در وزارت خارجه بود. ايشان آن زمان 36 ساله بود. يکي از آن مقاطع فتح خرمشهردر خرداد 61 بود. در آن مقطع حتي همه سفارتخانه هاي ما در کشورهاي مهم فعال نبودند. داخل وزارت خارجه هنوز معاونين تجربه لازم براي سياست ورزي را نداشتند. آن زمان بنده هنوز در سپاه بودم ولي از وضعيت سياسي کشور اطلاع داشتم. ديپلماسي در سايه مسائل نظامي بود و به عنوان يک ضلع مستقل و پيشرو نمي توانست حرفش را برکرسي بنشاند. البته تلاش هايي مي شد ولي تلاش هايي که مثمرثمر باشد نبود. الان مي شنويم که مي گويند بعد فتح خرمشهر مي شد جنگ را پايان داد از جمله کد مي آورند و مي گويند که مثلاً بعضي کشورها حاضر بودند خسارت بدهند که درآن صورت جنگ آبرومندانه تمام مي شد. تا آنجا که من اطلاع دارم هيچ پيشنهاد رسمي و مکتوب و واقعي در ارتباط با پرداخت خسارات وجود ندارد. اينها در حد حرف است. هيچ کشوري و يا هيچ گروه از کشورها نيامدند بگويند حاضرند خسارت ايران را جبران کنند. هيچ نوع تضميني هم نبود که جنگ پايان پيدا کند و خطرشعله ورشدن دوباره آن ما را تهديد نکند. آن موقع ديپلماسي ما در سطحي نبود که تصميم گيرنده باشد ، فرماندهان سپاه، اعضاي محترم دولت و روساي محترم سه قوه تصميم مي گرفتند.تصميم جمعي آنان اين بود که چون اطميناني به پايان دادن جنگ ازسوي طرف عراقي نيست و احتمال ادامه جنگ وجود دارد، جنگ را در اين مقطع نمي شود متوقف کرد. بدين ترتيب در آن مقطع پايان جنگ تحقق نيافت. واقعيت آن است که پايان دادن به جنگ در آن زمان با ريسک همراه بودو هيچگونه تضميني مبني بربازگشت عراق به پشت مرزها و پرداخت خسارت وجود نداشت.
    يعني در دستگاه عريض وطويل ديپلماسي کشور 2 يا 3 نفر کارشناس هم نبودند که در فرايند تصميم سازي ها مشارکت داشته باشند. در حالي که فرماندهان نظامي از تاثير گذاري بسيار بالايي برخورداربودند و بر ثقل تصميم گيري نظام که امام بود تاثير مي گذاشتند.
    معيري- عرض کردم ديپلماسي ما در سايه نظاميان بود.
    
     دليل آن چه بود؟
    معيري -دليل آن جهاني است. شماجنگ هاي اول و دوم جهان را هم که نگاه کنيد مي بينيد غلبه با نظاميان است. تا قبل از شروع جنگ ديپلمات ها جلوهستند. اما با شروع جنگ اين نظاميان هستند که حرف اول را مي زنند وآنها هستند که در عرصه تصميم گيري فعال هستند.
     ولي قبل از جنگ هم ديپلماسي ما حضور چشمگيري نداشت. ضمن آنکه جنگ جهاني تهاجمي و براي زير سلطه کشيدن ساير سرزمين هاست و يک استراتژي مبتني برروحيه اشغالگري محرک آن است. بنابراين طبيعي بود که نظاميان حرف اول را بزنند. ولي جنگ ما دفاعي بود و ما مي جنگيديم تا شر دشمن از سرملت مان کوتاه شود.
    معيري- بله موقعي که موجوديت نظام به خطر افتاد ايران قطعنامه را پذيرفت. بعد از والفجر 8 و کربلاي 5 يک خوفي در طرف مقابل ما ايجاد شد که ايران در حال پيشرفت است. عرب ها حمايت مالي کردند، شوروي تسليحات داد، فرانسه سوپر اتاندارد داد، امريکا آواکس هايش را از طريق سعودي ها در اختيار عراق قرار داد تا عمليات اطلاعاتي ايران را رصد کنند و به عراقي ها گزارش دهند. براي اينکه ايران در جنگ پيروز نشود. در اين عرصه، ديپلماسي نقش چنداني نمي تواند داشته باشد. اين يک روند معمولي است که در همه جاي دنيا اتفاق مي افتد.
    
     در واقع مي فرماييد اين فرماندهان نظامي بودند که تصميم مي گرفتند؟
    معيري- روساي سه قوه بعلاوه حاج احمد آقا و نخست وزيرهفته اي سه بار جلسه داشتند که به صورت دوره اي در منزل يکي ازآنان تشکيل مي شد. گاهي که جلسه دربيت امام تشکيل مي شد، شخص امام هم تشريف مي آوردند و در حضور ايشان مسائل مهم کشور بحث مي شد. تصميم هاي مهم کشور بيشتر در اين جلسات گرفته مي شد. البته امام به تنهايي تصميم نمي گرفت بلکه با رعايت نظر جمع در تصميم گيري مشارکت مي فرمود. در واقع اين جمع بود که تصميم مي گرفت. البته گاهي واگذار مي کردند تا موضوعي را مجلس تصميم بگيرد ويا هيات دولت و.. با وجودي که مي توانستند خودشان هم تصميم بگيرند. در دوران جنگ و براي جنگ هم اين طور نبود که يک نفر تصميم بگيرد. و به عنوان يک مطلع اين اطمينان را مي دهم که هيچ يک از مسئولان کشور دلشان نمي خواست حتي يک روز جنگ بيشتر طول بکشد، منتها روش ها فرق داشت.
    
    
    
    


 روزنامه ايران، شماره 6601 به تاريخ 1/7/96، صفحه 14 (پايداري - پاسداشت سالگرد دفاع مقدس)


تاریخ ارسال: دو شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 18:50 |تعداد بازدید : 34 نویسنده :

دیدگاههای این مطلب


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: